کد مطلب:30018 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:130

جُندَب بن عبد اللَّه اَزْدی












جُندَب بن كعب بن عبد اللَّه اَزْدی غامدی كه گاه به جدّش نیز نسبت داده می شود و جندب بن عبد اللَّه نامیده می شود، همان «جُندَبُ الخیر (جُندبِ نیكوكار)» و یكی از چند جُندبِ قبیله اَزْد است.[1].

او از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله[2] و امام علی علیه السلام[3] بود و در زمان خلافت عثمان و حكومت ولید بن عقبه بر كوفه، هنگامی كه ساحری در حضور ولید و در مسجد كوفه به شعبده بازی و سِحر مشغول بود، ساحر را كشت[4] و به زندان افتاد و به مدینه تبعید شد.

او همچنین به همراه مالك اشتر و دیگر بزرگانی كه به ذكر معایب عثمان می پرداختند، به شام تبعید شد. جندب در همه جنگ های امیر مؤمنان با ایشان بود.[5].

6451. الإرشاد - به نقل از جُندب بن عبد اللَّه -:در مدینه و پس از بیعت مردم با عثمان بر علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شدم و او را سر در گریبان و اندوهگین دیدم. به او گفتم:چرا قومت این گونه شده اند؟!

فرمود:«باید صبری نیكو داشت».

به او گفتم:منزّه است خدا! به خدا سوگند كه تو صبوری.

فرمود:«چه می توانم بكنم؟».

گفتم:در میان مردم برخیزی و آنان را به سوی خود بخوانی و به آنان خبر دهی كه تو به سبب برتری و سابقه ات، به [ جانشینی] پیامبرصلی الله علیه وآله سزاوارتری و از آنان علیه این گروه كه علیه تو گِرد آمده اند، یاری بخواهی.

پس اگر ده نفر از صد نفر به تو پاسخ مثبت دادند، با آن ده نفر بر صد نفر [ حمله می بری و] سخت می گیری. اگر در برابرت سر فرود آوردند، همان می شود كه دوست داری، و اگر خودداری كردند، با آنان می جنگی.

پس اگر بر آنان غلبه كردی، نتیجه اش همان سیطره الهی است كه خدا به پیامبرش داد و تو از آنان به آن شایسته تری، و اگر در طلبش كشته شدی، شهید گشته ای و عذرت در پیشگاه خدا پذیرفته تر است و به میراث پیامبر خدا، سزاوارتری.

فرمود:«ای جُندب! آیا ده درصدِ مردم با من بیعت می كنند؟!».

گفتم:امیدوارم.

فرمود:«امّا من امید ندارم كه حتی دو درصدِ مردم با من همراه شوند و [ البته] تو را از علّت آن آگاه می كنم.

مردم [ در تصمیم گیری خود]، به قریش می نگرند و قریش می گوید:"خاندان محمّدصلی الله علیه وآله خود را از سایر مردم، برتر می بینند و خود را، نه قریش را، صاحب خلافت می دانند و اگر خلافت به آنان برسد، هیچ گاه از دست آنان خارج نمی شود و به كس دیگری نمی رسد؛ ولی اگر در غیر آنان باشد، میان شما می چرخد".

به خدا سوگند، قریش، این حكومت و سیطره را هرگز از روی اطاعت و رضایت به ما نمی دهد».

به او گفتم:آیا باز نگردم تا مردم را از این سخنت آگاه كنم و آنان را به سوی تو بخوانم؟

به من فرمود:«ای جندب! اكنون زمان این كار نیست».

پس از آن به عراق بازگشتم و هر گاه چیزی از فضیلت های علی بن ابی طالب علیه السلام و مناقب و حقوق او را برای مردم می گفتم، با من درشتی می نمودند و مرا باز می داشتند، تا آن كه سخنانم به گوش ولید بن عُقْبه (در دوران حكومتش بر ما) رسید و او هم در پی من فرستاد و مرا به زندان انداخت تا آن كه درباره من با او صحبت شد و آزادم ساخت.[6].









    1. الإصابة:1230/615/1، اُسد الغابة:806/568/1، سیر أعلام النبلاء:31/175/3.
    2. سیر أعلام النبلاء:31/175/3، تاریخ الإسلام:545/3.
    3. رجال الطوسی:497/59.
    4. سیر أعلام النبلاء:176/3 و 31/177، الاستیعاب:347/325/1. نیز، ر. ك:اُسد الغابة:802/565/1 و 806/568.
    5. إعلام الوری:339/1، تاریخ الإسلام:545/3، سیر أعلام النبلاء:31/77/3.
    6. الإرشاد:241/1، الأمالی، طوسی:415/234، شرح نهج البلاغة:57/9.